اهمیت هدفگذاری
افراد باهوش متوسط که هدف دارند از نوابغی که نمیدانند در زندگی دنبال چه میگردند پیشی میگیرند.
آیا شما هدف خاصی را در زندگی دنبال میکنید؟ این سؤالی است که همه ما باید به آن جواب بدهیم آیا واقعاً هدف مشخصی در زندگی داریم ؟ شاید در وهله اول بگوئیم بله، من میخواهم در زندگی خوشبخت، پولدار یا سعادتمند باشم اما نکته ظریف اینجاست که این طور کلیگویی نمیتواند ویژگی یک هدفی باشد که به ما جهت و انگیزه حرکت را بدهد. در واقع این یک امید، خیال یا آرزویی است که به صورت مبهم در ذهن همه ماست و اصلاً به عنوان یک هدف محرک به ما کمکی نخواهد کرد.
لازم است بدانیم که هدفگذاری خود یک قدم برای خوشبختی در زندگی است که باید شیوه صحیح آن را بدانیم و با عمل به آن زندگی خود را پرمعنا کنیم. با این تفاسیر اکثر ما هدفی را در زندگی دنبال نمیکنیم و متأسفانه زندگی بدون هدف مانند ماشین بدون فرمان و یا کِشتی بدون سکان در دریای زندگی محسوب میشود و باعث میشود ما دچار روزمرگی، کسالت، افسردگی، بیانگیزگی و ناخشنودی شویم و بدون داشتن هدف دچار تحیر، سرگشتگی و احساس پوچی در زندگی خواهیم شد .
اما خبر خوش اینکه هدفگذاری صحیح و تلاش برای رسیدن به آن به قدری، قدرتمند است که صرف فکر کردن به هدفهایتان حتی در شرایطی که هنوز قدم اول را برنداشتهاید شما را شاد و خشنود میکند و پس از آن نیز شما هر روز شادمانتر و با انرژی بیشتر زندگی خود را معنا میکنید.
موفقیت یعنی هدف داشتن و هر چیزی جز این فرع بر قضیه است. تمام مردمان موفق به شدت هدفگرا هستند. میدانند که چه میخواهند و با تمام وجود و در هر روز زندگی برای دستیابی به خواستهشان تلاش میکنند . توانایی شما در هدفگذاری مهارتی اصلی و تعیینکننده برای موفق شدن است. با داشتن هدف، ذهن مثبت شما به کار میافتد و نقطه نظرها و انرژی برای دستیابی به این اهداف آزاد میشوند.
بدون هدف تحت تأثیر جذر و مد زندگی به بالا و پایین میروید. اما با داشتن هدف چون تیری از کمان در رفته به سوی هدفتان به حرکت درمیآیید تا به آن اصابت کنید. زندگی کردن بدون هدف شبیه رانندگی در مه غلیظ است. موتور اتومبیلتان هر قدر قوی و قدرتمند باشد، شما به آرامی رانندگی میکنید، مردد هستید و حتی روی جاده صاف حرکت به جلوی اندکی دارید. با تصمیمگیری درباره هدفهایتان، مه بلافاصله از بین میرود و شما در موقعیتی قرار میگیرید که از توانمندیهای خود استفاده کنید. داشتن هدفهای روشن و شفاف به شما امکان میدهد پا بر پدال گاز زندگی خود بفشارید و شتابان در راستای تحقق بخشیدن به خواستههایتان به حرکت درآیید.
چرا اشخاص هدفگذاری نمیکنند؟
سؤال خوبی است : اگر هدفجویی حالت خود به خود و اتوماتیک داشته باشد، چرا تنها شمار اندکی از مردم هدفهای روشن، مکتوب و قابل اندازهگیری دارند؟ این یکی از بزرگترین اسرار زندگی است. به اعتقاد من ، مردم به چهار دلیل هدفگذاری نمیکنند.
۱. فکر میکنند هدف گذاری مهم نیست. نخست، اغلب اشخاص به اهمیت هدفگذاری واقف نیستند. اگر شما در خانهای بزرگ شوید که کسی هدفی را دنبال نمیکند و یا به کسانی معاشرت کنید که درباره هدف هرگز بحث نمیشود و یا کسی برای آن بها و ارزشی قائل نیست، شما در شرایطی بزرگ میشوید و به بلوغ میرسید که نمیدانید هدفگذاری بیش از از هر عامل دیگری در موفقیت زندگی شما سهم دارد. به اطراف خود نگاه کنید. چند نفر از افراد خانواده و یا دوستان شما به هدفهایشان معتقدند؟
۲. راه آن را نمیدانند علت دوم نداشتن هدف این است که اشخاص اصولاً نمیدانند چگونه باید هدفگذاری کنند. از آن بدتر، خیلیها فکر میکنند که دارای هدف هستند و حال آنکه آنها در نهایت چند میل و رؤیا دارند. مثلاً میخواهند خوشبخت شوند، پول زیادی درآورند و یا زندگی خانوادگی خوبی داشته باشند. اما اینها ابداً هدف نیستند. اینها صرفاً خیال و رؤیا هستند که همه آنها را دارند. اما هدف با آرزو و میل تفاوت دارد. هدف باید روشن، مکتوب و خاص باشد. بتوان آن را به سادگی و سهولت به کسی توضیح داد. بتوان آن را اندازه گرفت و بتوان فهمید که آیا به آن هدف رسیده یا نرسیدهایم.
کاملاً امکانپذیر است که از یک دانشگاه برجسته مدرک تحصیلی بگیرید و با این حال حتی یک ساعت کسی درباره هدف برایتان حرف نزده باشد. انگار کسانی که محتوای درس مدارس و دانشگاهها را مینویسند به کلی از اهمیت هدفگذاری بیاطلاعند و نمیدانند برای دسترسی به موفقیتهای آتی تا چه اندازه به آن احتیاج است.
۳. علت سومی که مردم هدفگذاری نمیکنند ترس از شکست است. شکست انسان را رنج میدهد . هم به لحاظ احساسی و هم مالی دردناک است. همه گهگاه شکست را تجربه کردهاند. هر بار که شکست میخوریم با خود عهد میکنیم که دقیقتر باشیم و از شکستهای آتی اجتناب کنیم. با این حال، اغلب مردم دچار اشتباه میشوند، هدفی در زندگی برای خود در نظر نمیگیرند و در نتیجه موفقیتی نصیب آنها نمیشود.
۴- چهارمین دلیلی که مردم هدفگذاری نمیکنند ترس از رد شدن است. اشخاص میترسند اگر هدفی را تعیین کنند و موفق نشوند، دیگران از آنها انتقاد کنند و به باد تمسخر بگیرند. به همین دلیل است که باید به هنگام هدفگذاری آن را محرمانه تلقی کنید. با هیچ کسی درباره آن حرف نزنید. بگذارید دیگران موفقیتهای شما را ببینند ولی پیشاپیش به آنها حرفی نزنید. آنچه را که آنها از آن اطلاع ندارند، نمیتواند به شما آسیبی برساند.
به ۳ درصد بالا بپیوندید
مارک مک کورماک در کتاب آنچه در دانشکده بازرگانی هاروارد به شما نمیآموزند به یک بررسی درباره مطالعهای که در سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۹ روی این دانشگاه صورت گرفته اشاره دارد. در سال ۱۹۷۹، از فارغالتحصیلان فوقلیسانس دانشکده مدیریت بازرگانی هاروارد سؤال شد: «آیا برای آینده خود هدفهای مشخص و مکتوب دارید؟» معلوم شد که تنها ۳درصد آنها هدفهای مشخص و مکتوب داشتند. سیزده درصد هدف داشتند اما مکتوب نبود. به عبارت دیگر، ۸۴ درصد آنها هیچ هدفی نداشتند؛ به جز آنکه از دانشگاه بیرون بیایند و تعطیلات تابستانی را به خوبی و خوشی بگذرانند.
ده سال بعد، در سال ۱۹۸۹، پژوهشگران بار دیگر با اعضای آن کلاس مصاحبه کردند. معلوم شد که آن ۱۳ درصد که هدف غیرمکتوب داشتند، دو برابر آن ۸۴ درصد بیهدف کسب درآمد میکردند. اما جالبتر از همه، مشخص شد که آن ۳ درصدی که هدفهای مکتوب داشتند، ده برابر ۹۷ درصد دیگر درآمد کسب میکردند. تنها تفاوت این اشخاص این بود که به هنگام ترک دانشگاه هدف مشخص و مکتوب داشتند.
هدف تابلوی راهنمای جاده زندگی است. تصور کنید به اطراف و دامنههای یک شهر بزرگ رسیدهاید. به شما میگویند که باید به خانه یا دفتر شخصی در شهر بروید. اما اشکال اینجاست که در خیابان هیچ تابلوی راهنمایی وجود ندارند. تنها نمای ظاهری خانه یا دفتر را با شما در میان میگذارند. سؤال اینجاست که چه مدتی طول میکشد تا بدون داشتن نقشه این محل را پیدا کنید؟ جواب این است که احتمالاً یک عمر. اگر خانه را هم پیدا کردید، بدانید که شانس آوردهاید.
متأسفانه، اغلب مردم در این شرایط زندگی میکنند. اغلب مردم بیهدف به سفر زندگی میروند و نقشه راهنمایی در اختیار ندارند. حرکت میکنند تا ببینند که چه پیش میآید. اغلب ده یا بیست سال از عمرشان را پشت سر میگذارند و هنوز در کارشان ناخشنود و ناموفقاند. از ازدواجشان راضی نیستند و پیشرفت بسیار اندکی دارند. با این حال، همه شب به خانه میروند، به تماشای تلویزیون مینشینند و امیدوارند که اوضاع بهتر شود. اما به ندرت این اتفاق میافتد. به خودی خود اتفاقی نمیافتد.
خوشبختی مستلزم داشتن هدف است
ارل نایتینگل معتقد است: «خوشبختی مستلزم داشتن یک ایدهآل یا یک هدف است.» شما وقتی احساس رضایت دارید که پیشرفت کنید و قدم به قدم به چیزی که برایتان مهم است نزدیک شوید. ویکتور فرانکل، بانی لوگوتراپی، مینویسد که بیشترین نیاز انسانها داشتن احساس معنا و هدف و مقصود در زندگی است. هدفها به شما احساس معنا و منظور و مقصود میدهند. هدفها به شما مسیری را نشان میدهند. وقتی به جانب هدفهایتان حرکت میکنید، شادمانتر و قدرتمندتر هستید. احساس میکنید انرژی بیشتری دارید و مؤثرتر هستید. احساس میکنید صلاحیت بیشتری دارید و در زندگی مطمئنتر قدم برمیدارید. با هر قدمی که به سوی هدفتان برمیدارید، بیشتر به این باور میرسید که میتوانید هدفهای بزرگتری برای زندگی خود در نظر بگیرید و به آن برسید.
امروز، در مقایسه با همه تاریخ گذشته مردم بیشتر از تغییر میترسند و درباره آینده نامطمئن هستند. یکی از بزرگترین امتیازات هدفگذاری این است که هدف سبب میشود تا شما جهت تغییر در زندگی خود را کنترل کنید. داشتن هدف به شما امکان میدهد تا مطمئن گردید که تغییرات زندگی شما در جهت خواسته و علاقه شما شکل میگیرند و به وجود میآیند. ارسطو معتقد بود که هر اقدام انسان به شکلی هدفمند است. شما تنها زمانی شادمان هستید که به سمت خواسته خود به حرکت درمیآیید.
بنابراین سؤال مهم این است که هدفهای شما کدامند؟
امید دارید به کجا برسید ؟
اقدام به هدفگذاری منظم و حساب شده ما را از فقر به ثروت و توانگری، از شکست به موفقیت و شادکامی میرساند و در فاصلهای کوتاه میتوانید به مراتب از حد دوستان و بستگان خویش فراتر روید و قلههای موفقیت را یکی پس از دیگری طی کنید و در زندگی احساس ارزش و رضایت خاطر و خوشبختی کنید و دیگر زندگی برای شما حالت یکنواخت و کسالتکننده نخواهد داشت.
تجربه ثابت کرده افراد باهوش متوسط که هدف دارند از نوابغی که نمیدانند در زندگی دنبال چه میگردند پیشی میگیرند. شما با هدفگذاری، رسالت خویش را در این جهان هستی بهتر خواهید شناخت و با کسب موفقیتهای پی در پی احساس نزدیکی به آفریدگار مهربان را پیدا خواهید کرد و در نتیجه به آرامش درونی خواهید رسید. اکنون که اهمیت هدفگذاری در زندگی برایمان مشخص شد سؤال مهم این است که چگونه هدفگذاری کنیم؟ اصلاً مشخصات یک هدف هدایتکننده و جهتدهنده چیست؟
با ما همراه باشید …
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
هدفمندی در زمان
زمان در اختیار ماست و برای ما خلق شده و ما برای زمان خلق نشدیم.
ارزش لحظهها
عمر ما تجارت است، با این سرمایه چه میکنیم؟
فکری به حال خودمان کنیم!
در نظم فکری، فکر میآید و بهجای سرمایه مینشیند؛ یعنی سرمایۀ ما فکرمان میشود.
زندگی بدون نظم را توصیف کنید!
بینظمی یعنی بین آنچه باید باشد و آنچه هست فاصله زیاد باشد و ما فاصله را احساس نکنیم یا متوجه نشویم و جدی نگیریم.
چگونه لحظههایمان را مدیریت کنیم؟ (قسمت دوم)
نه گذشته در دست ماست نه آینده. ما فقط لحظه و اکنون را نقد در اختیار داریم. پس باید قدر لحظهلحظههایمان را بدانیم.
چگونه لحظههایمان را مدیریت کنیم؟ (قسمت اول)
هر چه ما ارادهمان قویتر و میلمان برای رسیدن به اهداف بیشتر باشد، استقامت و تحملمان در برابر سختیهای راه بیشتر است.
دیدگاهتان را بنویسید